گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فلسفه اسلامی
جلد اول
بحث ششم : پاسخ اشكال بر وجود حركت قطعيه


بحث ششم پاسخ به اين اشكال است كه اصلا شايد كسی بگويد حركت قطعيه‏
وجود ندارد به اين صورت كه : حركت قطعيه امری ممتد و لذا قابل قسمت به‏
اجزاء است . حال بايد پرسيد آيا اين امر ممتد بالفعل مركب از اجزا است‏
و يا كه فقط قابليت قسمت به اجزاء را دارد . البته اين امر ممتد بالفعل‏
مركب از اجزاء نمی تواند باشد چون در اين صورت تتالی آنات لازم می‏آيد و
هيچيك از طرفداران حركت قطعيه اينرا قبول ندارند ، پس بالقوه مركب از
اجزاست ، حال اين سؤال طرح می‏شود كه اين امر ممتدی كه قابليت تجزيه را
دارد آيا در هنگام وجود پيدا كردن دفعة و با تمام اجزايی كه برايش متصور
است موجود می‏شود و يا اينكه خير تدريجا و جزئی به دنبال جزء ديگر موجود
و معدوم می‏شوند . بديهی است كه شق اول نمی تواند باشد چون اگر همه اجزای‏
مفروض بتوانند دفعة با هم موجود شوند حركت قطعيه امری ممتد و قارالذات‏
می‏شود و اين ، مورد اعتقاد كسی نيست پس سؤال بعدی پيش می‏آيد كه حال‏
اگر ما يك جزء معينی از اين امر ممتد را منظور كنيم اين جزء كه وجود
پيدا می‏كند خود اين جزء منقسم به اجزاء هست و يا غير منقسم است اگر كسی‏
بگويد غير منقسم است پس حركت را مجموعه امور غير منقسم و جدا از
يكديگر فرض كرده كه اين باز مورد قبول قائلين به حركت قطعيه نيست .
پس جزء مفروض منقسم به اجزاء است در اين صورت با در نظر گرفتن اينكه‏
بر مبنای قبول اجزا اين امر ممتد با هم و دفعة موجود نمی شوند بلكه هر
جزئی به دنبال جزء ديگری و در بين قبل و بعد خود حاصل می‏شود پس برای به‏
وجود آمدن جزء مفروض ، ابتدا بايد اجزاء اوليه و سپس اجزاء بعدی آن‏
موجود شوند يعنی نيمی از اين جزء معين بايد در " قبل " و نيم ديگر آن‏
در " بعد " از آن وجود پيدا كند ، پس آن موقع كه ما فرض كرده بوديم‏
كه آن جزء معين موجود است نيمی از آن موجود بوده و نه تمام آن و اين‏
برخلاف فرض است ، در نتيجه حركت قطعيه امری محالاست و نمی تواند موجود باشد .
مرحوم آخوند می‏گويند اين شبهه با شبهه فخر رازی در مورد انكار وجود شی‏ء
تدريجی‏ا لحصول دارای يك ريشه است و جواب آن نيز جواب همان است و
منشأ پيدايش شبهه هم مثل سابق از اينجاست كه ميان وجود شی‏ء در " آن "
و وجود شی‏ء در " زمان " فرق گذاشته نشده است . و در آنجا كه پرسيده‏
می‏شود آن جزئی كه وجود پيدا كرده منقسم است يا غير منقسم ؟ بايد مقصود
گوينده را پرسيد اگر مقصود اين است كه آن جزء در " آن " وجود پيدا
كرده ؟ اين مسأله اصلا از ريشه غلط است هيچ چيز در آن وجود پيدا نمی كند
، " آن " ، حد زمان است و جزء حركت در " آن " وجود پيدا نمی كند
بلكه حد حركت است كه در " آن " وجود پيدا می‏كند ، جزء حركت در جزء
زمان يعنی يك قطعه از زمان وجود پيدا می‏كند .
برای روشن شدن اصطلاح حد حركت در زمان مثال می‏زنيم ، شما دو جسم را در
نظر بگيريد فرضا هر دو به طول دو متر . يكی از اين دو كاملا سبز رنگ باشد
، جسم دوم درست نصف آن سفيد و نيم ديگرش سياه باشد به طوری كه بين نيم‏
سياه و نيم سفيد يك خط هندسی بتوان فرض كرد . حال اگر اين دو جسم را بر
هم منطبق كنيم ، شايد كسی گمان كند كه جزئی از جسم سبز رنگ وجود دارد كه‏
منطبق بر آن خط فاصل ميان نيمه سياه و سفيد جسم دوم باشد و حال آنكه هيچ‏
قسمتی از جسم سبز رنگ منطبق بر آن حد فاصل نيست ، چونكه حد فاصل خود
چيزی نيست ، كه جزء جسم دو رنگ باشد ، زيرا اگر بخواهد جزء جسم دو رنگ‏
باشد يا فقط سياه است و يا فقط سفيد و اگر هم نيم آن سياه باشد و نيمی‏
سفيد وجود دارد . زيرا اگر قرار باشد چيزی بنام حد فاصل و وسط وجود د
اشته باشد خود آن هم وسط دارد و باز همين طور آن وسط هم وسط ديگری و اين‏
تا بی نهايت پيش می‏رود . پس می‏گوئيم هيچ قسمتی از جسم سبز رنگ بر خط
وسط و فاصل ميان سفيدی و سياهی منطبق نيست چون اصلا چنين خطی از خود وجود
ندارد بلكه از يك طرف آخر و عدم قسمت سياه و از سوی ديگر اول و فقدان‏
قسمت سفيد است . اين معنای " حد " چيزها و امور است ، " آن " هم‏
به همين طور " حد " ميان دو قطعه زمان است و نه به معنای اينكه از خود
وجود داشته باشد .
پس حركت هميشه در زمان واقع است اجزاء حركت هم در اجزاء زمان ،
منتهی حد هر حركت و انتهای هر حركتی ( كه ديگر چيزی نيست ) در حد زمان‏
و " آن " ( كه آنهم چيزی نيست ) واقع است يعنی اگر ما يك حركت را
كه دو دقيقه زمان وقوع آنست به دو حركت يك دقيقه ای تجزيه كنيم ، حد
فاصل ميان اين دو حركت در حد فاصل ميان دو قطعه زمان يعنی " آن " قرار
دارد و روشن است كه ديگر اينجا چيزی به نام حد فاصل از خود وجود ندارد
كه بگوئيم پس اين جزء حركت در آن واقع شده است . پس هميشه جزء حركت‏
در جزء زمان واقع است كه زمان خود حقيقتی است منقسم به قبل و بعد ، و
هر جزئش نسبت به خود موجود و نسبت به ساير اجزاء معدوم است . اصلا
معنی اينكه بگوئيم يك شی‏ء در زمان وجود دارد يعنی اينكه وجود و عدمش‏
متشابك هستند . يعنی هر جزء و مرتبه ای از وجود شی‏ء زمانی در عين اينكه‏
موجود است در همانحال نسبت به مرحله بعد كه متصل به آنست معدوم می‏باشد
و حتی يك جزء را نسبت به خودش هم كه در نظر می‏گيريم چون خود همين جزء
هم زمان است قابل قسمت به قبل و بعد است و خود قبل يا بعد هم همين طور
قابل قسمت به قبل و بعد و همين طور الی غيرالنهايه قابل قسمت به قبل و
بعدی هست كه هر قبلی نسبت به قبل خود موجود و نسبت به بعد خود معدوم و
در همانحال خود مجموعه ای از موجود و معدوم و وجود و عدم است . از همين‏
روست كه در حركت و زمان و نظاير آنها وجود و عدم آميخته به يكديگرند ،
به اين اعتبار به حركت می‏گوئيم هم موجود است و هم معدوم . اگر مجموع‏
حركت را در مجموع زمان در نظر بگيريم امری است موجود ، و اگر تجزيه‏
بكنيم و جزء حركت را در نظر بگيريم در زمان خودش موجود و درساير زمانها معدوم است و آن جزء كه در زمان خودش موجود است باز از
اجزائی مركب است كه هر يك در زمان خود موجود و در ساير زمانها معدومند
و خود آن اجزاء هم همينطور و به اين ترتيب اشتباك [ و دست در گريبان‏
بودن ] وجود و عدم الی غيرالنهايه پيش می‏رود